ساقی رضوان ( جمعه 91/7/7 :: ساعت 8:0 صبح)
آیه نور را زیر لب زمزمه کردم... گل چیدم... گلی از بوستان روحانیت... گلابی آوردم از عصاره ی چشمانم... اذن و استعانت طلبیدم از ائمه و برادرم... و... رضایت دادم... به نورانی شدن با مردی از جنس نور... به عطر آگین شدن با شکوفه ای از تبار محبوبه ها... به بنده شدن با مومنی از دیار ایمان... به همسفری با مردی از سرزمین امید و توکل... سرزمین آرمان های والا... سرزمین عشق و محبت... کام زندگی مان را هم با آب زمزم خواهیم برداشت به یاری خدا... و نیازمند دعاییم... |