![]() |
![]() |
|
ساقی رضوان ( شنبه 87/8/18 :: ساعت 3:6 عصر)
از پردگیان عرش گرد حرمت...........آوای خوش رضا رضا می شنوم با دیده ای نمناک از گرد راه می آیم... می آیم تا غم های در گلو مانده را با تو بگویم... تا بر آستان آسمانیت بوسه بزنم... آنگاه که از دور می آیم و در اولین نگاه ، گنبد طلایی تو را می بینم ، پرنده روحم به هوای وصل تو بال می زند... اشکم جاری می شود... خوش به حال کبوتران سفید بال حرمت... کاش مرا نیز بالی بود....
آقا ضامنم باش..از همه جا رانده ام... از همه دل بریده ام..دستگیرم باش...آمده ام تا دل در حریمت بندم ... تا گره های دل مرا تو بگشایی...پنجره های تو از جنس مهربانی و عشق است... بار الها ! سفری را آغاز کرده ام تا درعشقت سهیم باشم...
گر سر بنهی به درگهش با اخلاص..........هر عقده ز کار بسته ات وا گردد
پ.ن : تولد ولی نعمتمون... آقا جونمون رو تبریک میگم...عیدیه خوبی ازش بخوایم که رد خور نداره... پ.ن : به حضورت توی اونجا یقین پیدا کردم... زودتر از اونی که فکرش رو کنم... پ.ن : دلمو فرستادم... اگه یه ذره بیشتر توی خواسته ام اصرار داشتم... پ.ن : آقا جون عجب کریمه ای داری... دلم کفتر صحن و حرمش شد... پ.ن : میلاد زینبی دیگر خجسته باد پدرش....
|