سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساقی رضوان ( سه شنبه 89/4/22 :: ساعت 2:26 عصر)

 


دو سال پیش وقتی روز اول شعبان در خونه خدا باز شد

همه ما دعای فرج خوندیم

همه ما دعا کردیم که بیای

از اون همه آدم یعنی دعای یه نفر مستجاب نبود؟!

شایدم اگه مث دعاهای مادی مون از ته ته دلمون میخاستیم می اومدی

کاش همه هم و غم مون این بود که بیای

کاش امروز یا شایدم دیروز که اول شعبان بود اونجا و در کعبه باز شد

تمام آدمایی که اونجا بودن فقط و فقط تو رو از خدا میخاستن

از ته ته دلشون

اون وقت مطمئنا می اومدی

خودت که اون زمان اونجایی

دعا کن که بیای

خودت دعا کن

دعاهای ما دیگه...

اللهم عجل لولیک الفرج

 

پ.ن: لیلای من! روز تولد ارباب تو پیششی...به احترام سالهای با هم بودنمون...به احترام خنده ها و گریه هامون...به احترام روزهایی که من لیلای تو بودم و تو...از یاد نبر منو...

پ.ن: حالا که تو داری میری پیش عمه سادات، ازش بخواه که پادرمیونی کنه که آقا زودتر بیاد...

پ.ن: اعیاد شعبانیه تون پیشاپیش مبارک...

 

التماس دعای فرج...یا علی...

 

-----------------------------------------

ساعت 8 شب نوشت:

الان اخبار نشون داد که امروز بوده اول شعبان و امروز در کعبه باز شده و داخلش رو با گلاب ناب ایرانی شستشو دادن...نشون داد مردمی که دست به دعا برداشته بودن...یابن الحسن آقا بیا...

 ----------------------------------------

روز تولد ارباب نوشت:

بهترین ارباب عمرم! دست به دامن توام! بی سر و سامان توام!

میلادت مبارکـــــــــــــــــــــــــــــ ...

 




ساقی رضوان ( شنبه 89/3/15 :: ساعت 4:45 عصر)

 

 

دوباره جمعه و دل بی قراری

دوباره ناله ها و سوگواری

دوباره جمعه و یارم نیامد

انیس و یار و دلدارم نیامد

کجا جویم تو را ای ماه زهرا

نمایم روی ماهت را تماشا

بیا حاجات قلب ما روا کن

بیا ما را هم زائر کرببلا کن

 

التماس دعای فرج...یا علی...




ساقی رضوان ( جمعه 87/1/16 :: ساعت 7:0 صبح)


مهدی جان تو چنان زیبایی که تنها سزاوار قلبهایی هستی که از مهر بی پایان آکنده اند

چنان مقدسی که پیش از ورود عشقت به حریم هر قلبی تنها خودت ، تنها جناب مقدس خودت می تواند آن را تطهیر کند

ای گل ناز فاطمه!

ای راز نورانی خاطره!

نامت را می ستایم چنان که از شعله های فروزان عشق می سزد

چنان که از تلالو تکان دهنده مهر سزاست

فدای نام و نگاهت

ای یوسف زهرا...

 

پ.ن : سلام سال نو بر همگی پساپس! مبارک... ان شاءالله سالی پر از نجواهای سبز و شبانه! داشته باشید...
امروز نجوای شبانه دو ساله شد...  سال دوم از عمرش برای من خیلی زود گذشت...خیلی....


التماس دعا...یا علی...

 




ساقی رضوان ( جمعه 86/11/19 :: ساعت 5:0 صبح)

 

 


در این کویر پر سراب...

آن آب که من بی تاب میتوانم یافت چیست

جز گوارای دیدارت

این تشنگی را چه پایان میتوان داد

جز زلال جمالت 

این خستگی را کدام آسودن از یاد میتواند برد

جز در حریم وصالت 

این آشفتگی را... این بی سامانی را...

چه جز روی تو می تواند به سامان رساند...

التماس دعا...یا علی...

 




ساقی رضوان ( شنبه 86/4/30 :: ساعت 7:0 صبح)

 

چیزهایی توی دلم هست که به زبان نمی آد...

براش واژه ای نساخته اند ...

خودم هم درست معنی اش را نمی فهمم

چیزهایی از جنس دوست داشتن...

خوبی دیگران را خواستن...

غربت و تنهایی...

دل شکستگی...

چشم انتظاری...

کسی که حرف دل را بفهمد و زبان دل را بلد باشد...

چیزهایی که نه از جنس حرف و کلامند و نه از جنس...

یا مولانا یا صاحب الزمان...

 

التماس دعا....یا علی...

 




ساقی رضوان ( چهارشنبه 86/3/30 :: ساعت 7:0 صبح)

خدا تو را به ما قول داده

دل هایمان را به آمدن تو خوش کرده

خدا گریه هایمان را با وعده تو آرام ساخته

خدا ناامیدی ها و دل مردگی هایمان را با امید تو زدوده است

سلام بر تو ای باران فراگیر

سلام بر تو ای ابر سایه گستر

سلام بر تو ای آبشار خروشان

سلام بر تو ای رحمت گسترده

سلام بر تو ای آسمان بلند آشنایی...

 




ساقی رضوان ( یکشنبه 86/2/16 :: ساعت 12:31 عصر)

 

 

 

و انتظار یعنی یعقوب شدن

یعنی چشم سپید کردن

موی سپید کردن

یعنی جز او را ندیدن

انتظار یعنی بی خود شدن

همه او شدن

در خانه را که جارو میزنی برای او بروبی

و سفره چون می اندازی جای او را خالی بگذاری

جامه چون در میپوشی کمر به شوق خدمت ببندی

نرگس خمار خفته را که ببینی یاد از چشمان او کنی

 

پ.ن: به دلایلی کنکور بی کنکور!  رفت برا سال بعد ، امسال اصلا شرکت نمیکنم ! تعجب نکنید که چرا خوشحالم! آخه اون دلیل برام خیلی مهم تر از این حرفاس! شاید وقتش که حدود 2 ماه دیگه اس ، شد بهتون بگم !گفتم حالا که اساسی سرم خلوته! چراغ وبلاگم خاموش نمونه! جواهام از این به بعد بیشتر با مولا صاحب الزمانه....چون احساس میکنم که خیلییییییییییییی از آقا دور شدم...از خودش میخوام که کمکم کنه....

 

التماس دعا...یا علی... 

 




ساقی رضوان ( شنبه 85/12/12 :: ساعت 11:32 صبح)

 

امام صادق (ع) :

 

سرور من ! غیبت تو خواب را از دیدگانم ربوده ، خاطرم را پریشان ساخته ، آرامش دلم را سلب کرده . سرور من ! غیبت تو ، مصیبتی جانکاه بر تمام هستی ام فرو ریخته که هرگز تسلی نمی یابم ، از دست دادن یاران ، یکی بعد از دیگری اجتماعات را در هم میریزد ، بلاها و سختی ها ، رنجها و اندوهها ، آن چنان بر دلم سنگینی میکند که دیگر اشک دیده و فریادهای سینه ام را احساس نمی کنم ، که هر چه بر اشک دیده و فریاد سینه ام مینگرم ، مصیبت شدیدتر و جانکاهتری در نظرم مجسم می شود که از مصایب قبلی دشوارتر و شکننده تر است...

 

پ.ن : وقتی آقا این طور با امام زمانش نجوا میکنه ، اون وقت من باید چطور نجوا کنم؟!

وای بر من....که هر روز بیشتر از روز قبل دارم دل آقام رو خون میکنم... برام خیلی دعا کنید...

بدجوری روحم داغونه...بدجور...بیشتر از همیشه...بازم خدا داره امتحانم میکنه...

دعا کنید بتونم سر بلند بیرون بیام... البته تا حالاش که فقط .............. حلال کنید ... یا علی (ع)

 




ساقی رضوان ( یکشنبه 85/8/7 :: ساعت 10:48 صبح)


سلام بر تو ای آخرین گل باغ محمدی...

سلام بر تو به هنگام رکوع و سجودت...

ای آسمان سترگ!

چه بسیار پیشانی ها که برای ظهورت به خاک افتادند... 

چه بسیار چشم هایی که جوشش اشکهایشان به عشق روی توست...

 امام و مقتدایم!

« آسمان دلم را گلباران میکنم... سکوت شب های تیره و تارم را میشکنم... لحظه هایم را قاب میگیرم و جز نام «فاطمه» نامی بر زبان نمی آورم...... شاید که بیایی.....»

 مولای من!

 

بیا تا در حریمت بیاسایم ، با گریه هایت هم نوا شوم، سر بر شانه های بغض گذارم و مثل ابر بهار گریه کنم  و دانه های مروارید چشمانت را در صدف دل نگهداری کنم....

ای سوار سبز پوش لحظه های من! می دانم که روزی می آیی و پرستو های مهاجر را ، بر شاخسار آرامش مأوا می دهی...

ای خوب! دیگر نمی توانم اشک هایم را در چاه چشمانم اسیر کنم...

باران اشکم را بر سجاده ی نیازم جاری میکنم که اشک ، مُهر استجابت دعاست... 

ای زلال عصمت! آتش معصیت ، در وجودم شعله ور است ، بر من ببار و تطهیرم کن...

 

بیا! تا ایمانم غرق گرداب گناه نشده بیا......


التماس دعا....یا علی...

 

 




ساقی رضوان ( شنبه 85/7/1 :: ساعت 3:56 عصر)


 


بهار آمد...رمضان آمد...اما تو نیامدی... وقتی بهار با سپیدی شکوفه هایش از دریچه چشمانم سرک میکشد ، موج اشکی فرو خفته از درون سینه تنگم به دیواره دل می کوبد و تو را جویا می جوید . بهار زیباست... لطیف و دوست داشتنیست اما بی تو ای زیباترین ، ای لطیف ترین ، ای بهار جان و ای طراوت بهار ، هیچ زیبایی دلم را بر نمی انگیزد ، که دل در فراق تو سوخته دارم و نگاه در راه تو خیره...

ای بهاری ترین فصل ها ، ای سبز ترین بهاران ، دور از نگاه مهربان تو ، و دور از عنایت رحیمانه تو و دور از سر انگشت لطف تو خزانم و سرد... خشکم و عطشناک... فراق تو برف سفید کهولت بر چهره ام می نشاند... بیا که با تو بهاری شویم ، بروئیم و بیدار شویم که روییدن تنها به زلال عشق تو معنا می یابد و باقی روئیدنی ها ماندن است و پوسیدن...

ماه را ببین که مبهوت روی تو مانده و خورشید را که چگونه هر صبح به عشق دیدارت سر بر می آورد...

سلام بر تو ای فخر آفرینش ، ای نگین خوش نگار خلقت ، ای مهدی (عج) ، چه شیرین است نام تو... ای عزیز ! چشم هایی که به راه تو مانده ، سالهایی را با اشک می گذرانند تا پاکیزه و شفاف بمانند برای دیدار روی تو... و دلها لحظه ای دست از دعا بر نمی دارند تا خداوند آن طلعت رشید را به آنها بنماید...

ای زیبا تر از هاله های سپید یاس و نسترن...  ای خوشبو تر از همه شکوفه های نرگس... ای لطیف تر از نور بیا که چشم انتظاریم و در انتظار دیدارت شعر انتظار را می سراییم ؛

 

همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی

چه زیان تو را من هم برسم به آرزویی

 

پ.ن : فرا رسیدن ماه مبارک رمضان رو به همتون تبریک میگم...امیدوارم بتونیم به نحو احسن از این ماه استفاده کنیم... دعا یادتون نره

 

التماس دعا... یا علی...




<      1   2   3   4      >


سفارش تبلیغ
صبا ویژن