ساقی رضوان ( دوشنبه 87/9/4 :: ساعت 12:3 عصر)
خداوندا! بلند پرده زیبای گذشتت را بر چشمان گنهکار خسته ام دریغ مکن...
پ . ن : چند روزی مانده تا نیمی از آن چهل روز... پ . ن : خدایا ازشون به خودت شکایت میکنم... فقط خودت جوابشونو بده.... شاید ارزش نداشته باشه.... ولی دلیل نمیشه که کارشون رو درست انجام ندن و آخر سر آدم رو دست به سر کنن... خدایا ممنون که این کارشون باعث نشد که نتونم توی چشمای بابام نگاه کنم... فقط خودتو عشق است!! پ . ن : به قول زهرا مهم این بود که باعث شدن...
التماس دعا....یا علی.... |
ساقی رضوان ( یکشنبه 87/4/30 :: ساعت 11:18 صبح)
ای مجرم مُحرم شده در کنج حرم***مُحرم که شدی بکوش مَحرم گردی
تو که مرا خوانده ای ، تو که زاری مرا نقبی به خانه اجاتت زده ای... تو که مرا به درون پذیرفته ای ، به خودت سوگند که تشنه محبتم... مرا در کنار خویش بنشان و از رحمت خویش جرعه ای به من بنوشان... تو که مرا به خانه راه داده ای ، به صندوق خانه ببر و از حقایق ناگفته و دُرهای ناسفته گوهری به من بنمایان... فریاد و دعوتم را جز تو پاسخ گویی نیست ، راهم ده... پ.ن: بانو گوارای وجودت وصال با حسینت بعد از یک سال و نیم فراق...! پ.ن: با کسب اجازه از ولی نعمتمون ضامن آهو راهی سرزمین وحی هستم... ان اشاءالله نایب الزیاره دوستان خواهم بود... اگه بدی ای چیزی از این مذنب مستغفر دیدید حلال بفرمایید.... التماس دعا...یا علی...
|
ساقی رضوان ( سه شنبه 87/4/11 :: ساعت 2:27 عصر)
ای نهایت آرزویم... ای زیباترین مطلوبم.. ای تنها پاسخ گویم... و ای محبوب دلم... ماهی دلم را با جریان زلال توبه پذیرت زنده گردان... استجابت کن دعای مرا و مسوزان ریشه نهال آرزوی مرا و بپذیر رجعت مرا... ای پوشاننده ترین راز پوشان... |
ساقی رضوان ( چهارشنبه 87/2/4 :: ساعت 10:29 صبح)
الهی قلبی محجوب... و عقلی مغلوب... و هوائی غالب... و طاعتی قلیل... و معصیتی کثیر... و لسانی مقر بالذنوب، فکیف حیلتی یا ستار العیوب... و یا علام الغیوب... و یا کاشف الکروب اغفر ذنوبی کلها بحرمة محمد و آل محمد یا غفار... یا غفار... یا غفار برحمتک یا ارحم الراحمین... |
ساقی رضوان ( سه شنبه 86/7/10 :: ساعت 7:0 صبح)
تو آن مهربانترین پدری که هر چه فرزندش خطا کند چون به سوی او بازگردد هنوز پذیرای اوست و بزرگترین مولا که چون بنده اش از خانه او می گریزد خود میداند که باز راهی برای بازگشت دارد تو والاترین بخشنده ای که هر چه میبخشی کم نمی آوری و هر چه بخواهند خودداری نمیکنی و باز میدهی و می بخشی آنقدر که خواهنده شرمگین شود و از جود و عطای تو سر به زیر افکند و تو هنوز دست برآورده ای که ببخشی و بر سر یتیمکان بکشی...
سبحانک یا لا اله الا انت... الغوث الغوث خلصنا من النار یا رب... پ. ن : تو این شبهای عزیز ، منم از دعای خیرتون بی نصیب نکنید... دعا کنید آخرین نجوا نباشه... اگه بود ، حلال کنید.... یا علی... |
ساقی رضوان ( چهارشنبه 86/6/14 :: ساعت 12:55 عصر)
خداوندا! بادا که بیشتر در پی تسلی دادن باشم تا تسلی یافتن، در پی فهمیدن باشم تا فهمیده شدن، در پی دوست باشم تا دوست داشته شدن، چرا که با بخشیدن است که میگیرم، با فراموشی خویشتن است که خویشتن را باز می یابم، با بخشودن است که بخشایش به کف می آورم، با مردن است که به زندگی برانگیخته می شودم...
پ.ن : سلام....جاتون خالی نیمه شعبان رفتم پیش ولی نعمتمون امام رضا(ع)....انقدر یهویی کارام جور شد که الانم باور نمیکنم چند روز پیش آقا بودم!
یه واقعه دردناک برای یکی از دوستای مهربونم(نورا) رخ داده! درست بعد از اومدن من از مشهد.... دعا کنید براش بتونه یه کمی صبر زینبی داشته باشه و نبود مادرشو تحمل کنه... نورا جان، آبجی عزیزم تک تک لحظه ها به یادتم... حتی یک لحظه فکرت از یادم نمیره... همش نگرانتم....کاش همون طوری بشه که گفتی و مسافت بینمون کم بشه... ازتون میخوام یه فاتحه برای شادی روح مادر این عزیز که مادر شهید هم هستن قرائت کنید... التماس دعا....یا علی...
|
ساقی رضوان ( چهارشنبه 86/6/7 :: ساعت 6:0 صبح)
الهی مصیبت من بر من گران است، تو رود جود خود بر من باران... الهی جرم من زیر حلم تو پنهان است، تو پرده ی عفو خود بر من گستران... *یا غیاث المستغیثین*
پ.ن : تبریک میگم ولادت آقامون...مولامون...صاحبمون رو...خدا کنه سال بعد با خودش جشن بگیریم تولدش رو...
التماس دعا... یا علی... |
ساقی رضوان ( دوشنبه 86/5/15 :: ساعت 8:0 صبح)
الهی و ربی من لی غیرک... التماس دعا...یا علی... |
ساقی رضوان ( جمعه 86/4/15 :: ساعت 6:0 صبح)
زبانی ناتوان را به پرسش و خواهش تو گماشته ام که خسته خاکی ترین التماس ها ؛ که آزرده سست ترین بافته ها ، که عفونت زده دروغ ترین بدگویی هاست ... التماس دعا...یا علی...
|
ساقی رضوان ( یکشنبه 85/11/15 :: ساعت 10:49 صبح)
مگه میشه که در آتش غضبت بسوزم ! هیچ وقت باور نمی کنم ، چون تو دریای محبتی… باران مهربونیت به آتش غضبت غلبه میکنه… امیدم رو از تو نمی بُرّم که اگه به تو امید نداشته باشم ، به کجا برم ؟!… به جز درٍِ تو چه دری به روم بازه؟! ب ه کی رو کنم که از تو مهربونتر باشه؟! از خشمت به خودت پناه میبرم و اگه منو گناهکار بدونی ازت طلب عفو میکنم… به چشمانم نگاه کن که از شرم به زمین دوخته ام… گناهم رو فاش نکن و بیش تر از این شرمنده ام نکن… عزیز من ! اگه عذابم بدی به عدالت رفتار کردی که به خاطر گناهانی که کرده ام در برابر لطف و احسانت ، مستحق عذابم… نه طاقت عدلت رو دارم و نه طاقت عذابت رو… منو ببخش و به آغوش محبتت پناهم بده که بهت امید دارم… جز تو کسی رو ندارم… امیدم فقط به توست… به تو… اللّهم اغْفر لی و ارْحمنی و تُبْ علیّ…
|